پسر کوچولو و پیرمرد کوچولو

پسر کوچولو گفت : « من گاهی وقت ها قاشق از دستم می افتد .»
پیرمرد کوچولو گفت : « من هم همینطور . »
پسر کوچولو آهسته گفت : «‌ من شلوارم را خیس می کنم !»
پیرمرد کوچولو خندید و گفت : «‌ ‌من هم ... »
پسر کوچولو گفت :‌ « من بیشتر وقتها گریه می کنم .»
پیرمرد کوچولو گفت : « من هم همینطور . »
پسر کوچولو گفت : « از همه بدتر ٬ انگار آدم بزرگها به فکر من نیستند .»
آنگاه پسر کوچولو ٬ گرمای دست چین خورده ای را احساس کرد .
پیرمرد کوچولو گفت : «می فهمم . می فهمم چه می گویی ! »
                                                                                        شل سیلور استاین

نظرات 7 + ارسال نظر
چاکر شما پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 06:25 ب.ظ http://kandloos.persianblog.com

حالا تو کدومشونی ؟ پیرمرده یا پسره ؟!!!!!
دروغ نگی ها.
در ضمن یه سر دور و بر ما هم بیا. لینک هم بدم نمیاد.
http://kandloos.persianblog.com

محمد پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:10 ب.ظ http://deltang25.blogspot.com

جالب بود ... تو پسر کوچولو هه ای مگه نه ؟

ناتاشا جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:39 ق.ظ http://natashaa.persianblog.com

هر بار ميخوانم لذت ميبرم....................راستی آدرس وبلاگتو اشتباه وارد کردی ، بايد بدونه www بنويسی .

مسعود یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:04 ق.ظ http://golerozesefid.persianblog.com

سلام
مهدی جان هر چند تو بی مرفتی و برای من نمی فرستی این جا رو آپدیت کردی وا باشه داداش کوچولو این بار نمیخواد با پیر مردا درد دل کنی مگه ما مردیم

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ب.ظ

طبق معمول همیشه وبلاگ را می خونم حتی نظرات دیگران را!!! راستی اینم خودش یه نظر شد!!!

[ بدون نام ] جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ

منتظر مطالب بعدیت هستم ...

گوگو یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:14 ب.ظ

کار جالبی بود ! همین ! ok

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد