درخت

دیروز تو محله مون اتفاق بدی افتاد . یه ماشین داشت از کوچه مون رد می شد ٬ حواس راننده اش پرت شد و با سرعت بالایی که داشت زد به درخت جلوی خونه ی ما . درخت بیچاره هم شکست و افتاد رو دیوار همسایه مون . بعدش همسایه مون زنگ زد به شهرداری ٬ اومدن درخت بیچاره رو بریدن و جنازه اش رو هم بردن . درخت که رفت خیلی دلم به حالش سوخت . الان که از پنجره به بیرون نگاه می کنم ٬ جاش خیلی خالیه . ولی شاید فردا دیگه کم کم از یاد من و همه ی اونایی که دلشون برای درخت سوخت ٬ بره .
امروز من و تو با هم دعوا کردیم . ولی خودت خوب می دونی که من برای تو مثل اون درخت نیستم که گذشت زمان باعث از یاد بردنم بشه . و با زهم خوب می دونی که وجود تو هم برای من دقیقا همین حالته .
برای تو :
              آن چنان مهر تو ام در دل و جان جای گرفت      که گرم سر برود از دل و از جان نرود

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:19 ق.ظ http://deltang.net

تو هنوز آدم نشدی ؟‌! من گفتم سال جدید بهتر می شی ... دریغ !

نرگس های وحشی سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:06 ب.ظ http://paeeztalaei@persianblag.com

اخی بیچاره درختا
عجب وبلاگ قشنگی و دست به قلمی داری
به کلبه ی حقیر ما اگه تشریف بیاوری یه نونه ماستی هست که با هم بخوریم

پیمان سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ق.ظ http://www.darvagetanha.persianblog.com

همه ما مثل اون درخته ایم و به همون زودی هم فراموش می شیم مطمئن باش

* پرنسس* چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:38 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

اول سلام مهدی خان
دوم خوشبختم از اشناییتون سیب آبی
سوم پرسیدید چرا اینقدر یواشکی حرف میزنم؟
جواب: میدونی خوبی حرفای یواشکی تو یه چیزه... تو اینکه اگه بگی یواشکیه همه میخوان بدونن که چیه؟!
اینطوری یکی هست که دلت سراغی بگیره.
اینطوری کسی هست که بدونی میخواد دزدکی از دیوار فکرت بالا بره و ببینه پشت دیوار چه خبره.
بعضی حرفا رو نباید مستقیم گقت.
مثه الان که تو اول از درختت گفتی و بعد از اون.
اینطوری میفهمخ که همیشه به یادشی.
امیدوارم تمام لحظه هات غرق در پاکی باشه و شادی.
موفق باشی/پرستو*

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:00 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

«« خانه ای خواهم ساخت ... آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور
ساحت باغچه اش پرز نسیم..حوض ماهی پرآب
قامت پاک درختانش سبز
و تورا خواهم خواند که دراین خانه کنارم باشی
سینه آینه تصویر تورا میجوید ... که درآیی چون نور
تو بدین خانه بیا .. درخیابان امید
کوچه باور سبز .. نبش میدان صبوری
آنجا ... خانه ای خواهی یافت
سردر خانه چراغی روشن .. روی سکویش گلدان گلی
در دل خانه اجاقی دلگرم
با حضور تو درین خانه چه جشنی برپاست
آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم
ناودانش پر موسیقی آب
ای سرآغاز امید ... تو بدین خانه درآ
من به دیدار تو می اندیشم ... و به آرامش بودن با تو »»

[ بدون نام ] شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام امروز اولین باری هست که به وبلاگت اومدم می بینم که عاشقم شدی ...
از طرف یه عاشق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد