سوال های بی جواب

به نظر می رسد برخی  سوال ها  را نمی توان جواب داد . یا اینکه بهتر است بگویم بعضی از ادعا ها را ( هر چند که محق هم باشی )  نمی شود اثبات کرد گرچه که تو مطمئنی حق با تو است و ادعایت درست و بجاست .

در این گونه مواقع که قرار می گیرم به طور شدیدی احساس زجر می کنم . به هر دری می زنم  تا راهی برای اثبات بی گناهی خود پیدا کنم ، ولی کمتر موفق می شوم و حتی گاهی نتیجه ی عکس هم می گیرم . مثلا یادم هست یکبار که با ماشین پدرم برای کاری بیرون رفته بودم ، در حین رانندگی ناگهان ماشین دیگری که قصد سبقت گرفتن از من را داشت ، در کنترل وسیله ی نقلیه ی خود ضعیف عمل کرد و با ماشین من برخورد کرد . راننده که خود به تقصیر خود واقف بود ، گواهینامه ی خود را به من داد که روز بعد برای گرفتن خسارت به او مراجعه کنم . به خانه که برگشتم ، پدرم از دیدن ماشین عصبانی شد . پس از ادای توضیحات من سوالی را مطرح کرد که تا الان هم نتوانسته ام پاسخی به آن بدهم : « چرا تو این همه ماشین طرف اومد عدلی زد به تو ؟ »

سوالات بی پاسخی از این دست بسیارند و زجر های ناتوانی در پاسخگویی و دفاع از خود ، بیشتر از آنها .

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من                     آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
نظرات 3 + ارسال نظر
حمید چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ب.ظ http://sarbazvazifeh.blogfa.com

سلام چطوری مهدی جان بالاخره آدرستو از وبلاگ مسعود پیدا کردم لذت بردم از قلمت یه سری هم به ما بزن. با اجازه من بهت لینک هم دادم!

حسین بهشتی پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ http://kucheboland.blogfa.com

شش را از هوا خالی کن تا سراسر فریاد باشی!

حمید جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ب.ظ http://sarbazvazifeh.blogfa.com/

سلام خوبی مهدی جان؟
چه خبرا؟
ای گفتی ! چه دورانی بود چقدر خندیدیم! یادش بخیر ببینیمت آقا.
به بابات هم بگو اگه من نبودم می زد به یکی دیگه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد