تولد

امروز ششم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و هشتاد و سهِ  و برای من معنی اش اینه که یک سال دیگه از عمرم گذشته . امروز همه دوستهام بهم می گن : « تولدت مبارک » چند نفر زنگ زدن و تلفنی تبریک گفتن . چند نفری هم میل زده بودن .
ولی راستش به نظر من کارشون خیلی مسخره اس . آخه روز تولد من که امروز نیست !
توی شناسنامه ام تاریخ تولدم رو نوشتن « ۶ اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ » . بابا و مامان هم می گن که همون روز به دنیا اومدم . صفحه آخر قرآن پدربزرگ هم حرفهای اونها رو تأیید می کنه . درسته حق با اونهاست من ۶ اردیبهشت ۱۳۶۰ به دنیا اومدم ولی در حقیقت یه روز دیگه ای متولد شدم . یه روز دیگه . یه ساعت دیگه . و یه جای دیگه . برخلاف چیزهایی که همه می گن .
من وقتی متولد شدم که قلبم جور دیگه ای می زد . من وقتی متولد شدم که حرارت دستها رو حس کردم . من وقتی متولد شدم که دلم لرزید .
من سالها از به دنیا اومدنم می گذشت که متولد شدم !

سیزده بدر

سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر 
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم

بوی عید

سوز هوا کم میشه ٬ بوی سبزه و عود و آب حوض میاد . تو هر گوشه ای سبزه ای سبز میشه . فرق نمی کنه شبدر چهارپر باشه یا گل شقایق . مهم اینه که ابراز وجود می کنه !
عید میاد ٬ مثل دل تنها ما ٬ مثل جیب خالی بابا ٬ و مثل ماهی سرخ کوچولو .
خیابونا پر می شن از مردم ٬ از شیرینی و شکلات ٬ از نگاه های سیر و گرسنه و تجربه های عقیم سال گذشته .
وقتی سال جدید میاد ٬ پارسال چه زود جیم میشه ! انگار اصلا از خداش بود که بره . مثل بعضی ها ...
جدیدا وقتی پارسال میره ٬ خاطره هاش رو هم واسه همیشه با خودش میبره و بازم ما می مونیم و جیب خالی و نگاه سنگین خونه . باز برنامه می ریزیم . باز درس می خونیم و قسمهای بزرگ می خوریم . ولی هیچ فرقی نداره . ولی امسال به خـ خـ خدا فرق داره ...
مردی از ته کوچه داد می زد :
                                      گل اومد ٬‌ بهار اومد ٬ میریم به صحرا